شب بود و نور ماهی که توی تاریکی شب میدرخشید
پتو رو دورم پیچیده بودم و مغزم درگیر تجزیه و تحلیل بود که صدای مرد همسایهای رو شنیدم که با صدای نهچندان خوبش آهنگی رو بلند میخوند
چون دوربود
یه سری آواهای نامفهوم به گوشم میرسید
نزدیک تر که شد شنیدم
"همه میگن دوسم نداری" هق هق گریههای مرد ساعت ۲ شب از کوچه شنیده میشد
نمیدونم چه اهنگی بود اصلا نمیدونم چیشد...🖤
بازدید : 306
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 7:39